عوامگرایی یا پوپولیسم، یک انتخاب مردمی نیست، بلکه فرایندی است فریبکارانه به نام مردم و برای فریب مردم. عوامگرایی بدترین جایگزین در سیاست است، اما در سطح جهانی رو به گسترش و در انتخابات پارلمانی اروپا در حال پیشرفت است.
عوامگرایی چنانکه جون ورنر مولر نویسنده کتاب «عوامگرایی چیست» میگوید «از آنجا آغاز میشود که تعدادی از سیاستمداران با چهره و قیافه مردمی در مقابله با نخبگان سیاسی وارد کارزار سیاست میشوند و خود را تنها نماینده مردم جا میزنند. عوامگرایی در حقیقت ساده انگاشتن واقعیتهای بسیار پیچیده و چندلایه و گریز از چالشهای سخت و مشکل و پناه بردن به راه حلهای ساده و آسان است».
تخلیه اتحادیه اروپا
اتحادیه اروپا در زمان فعلی با چندین چالش روبرو است؛ رشد منفی، سوراخ لایه اوزون، مهاجرت، بدهکاری عمومی، امنیت مرزها، تروریسم و خروج بریتانیا از این اتحادیه. بنا به گفته ناتالی توسی، مدیر مطالعات بینالمللی در ایتالیا میگوید تحلیل رفتن اتحادیه اروپا از داخل، خطرناکتر از خروج بریتانیا از این اتحادیه است.
مهمترین عوامل خطر برای اتحادیه اروپا سه چیز است: اول، پیروزی جریانهای عوامگرا در اروپا که هماکنون در انتخاباتهای فرانسه و ایتالیا و بریتانیا و مجارستان، مقام اول را کسب کردهاند و در آلمان و یونان و تعداد زیادی از کشورهای اروپایی میزان آرا را به نفع خود بالا بردهاند. دومین عامل، کمک پوتین رئیس جمهور روسیه، به راست عوامگرای افراطی و چپ افراطی و تلاش برای به دام انداختن و مغلوب کردن اروپا است. سومین عامل، عبارت است از تمایل دونالد ترامپ به رهایی از نظام جهانی لیبرال دموکراسی و اتخاذ سیاستهای هویتمحور و مبتنی بر منافع ملی؛ نظامی که خود آمریکا پس از جنگ جهانی دوم آنرا پایه گذاری کرده بود.
پایان تاریخ
قرن بیستم، قرن ایدئولوژیها و نظامهای تمامیت خواه بود. اما در جنگ جهانی اول، امپراتوریها سقوط کردند و در جنگ جهانی دوم فاشیسم و نازیسم و رژیم نظامی ژاپن فرو ریختند و همچنان در اثر جنگ سرد، بساط کمونیسم برچیده شد. اینجا بود که فرانسیس فوکویاما با شتابزدگی و بدون در نظر گرفتن واقعیتها، اعلام کرد که پیروزی اقتصاد بازار و نظام لیبرال دموکراسی «پایان تاریخ» است. اما دیدیم که قرن ۲۱ با پیشرفت سریع جهانگرایی آغاز شد و سخن از «پایان جغرافیا» و «پایان هویت ملی» به میان آمد، ولی بعدها، بیرغبتی نسبت به جهانگرایی و تمایل به سیاستهای هویت محور و قوم محور، پدیدار شدند و حالا باور رایج این است که پیشامدهای قرن ۲۱، ما را به منازعات قرن ۱۹ باز خواهند گرداند.
جالب این است که رویگردانی از جهانگرایی را جریانهای چپ ـ که آنرا ابزاری در خدمت امپریالیسم آمریکایی و کشورهای ثروتمند میدانستند ـ آغاز کردند، اما امروز به سلاحی در دست ترامپ و جریانهای عوامگرای اروپایی تبدیل شده که کارگران سفید پوست و طبقه متوسط در آمریکا و اروپا را قربانیان اصلی آن میانگارند. ارمغان سرمایه داری، بحرانهای مالی بزرگ و عمیق در آمریکا و ژاپن و اروپا بود.
بنا به گفته فوکویاما، تناقض آشکار در این است که: « بجای صعود جریان چپگرا، که پس از شکست راستگرای لیبرال جز بازگشت به نمونه ناکام قدیم جایگزینی نیافت، ما شاهد بالا رفتن موج جریان راست عوامگرا هستیم».
اوضاع جهان
با یک نگاه گذرا به حوادث و وقایع اخیر، اوضاع کنونی جهان به شرح زیر است:
ـ در روسیه، پوتین از آغاز هزاره سوم تا کنون با بالاترین میزان تأیید مردمی، حکم میراند. آنچه پوتین در این مدت انجام داده و میدهد، گرفتن انتقام از آمریکا و اروپا است که پس از سقوط اتحاد شوروی، روسیه را تحقیر کردند و به حاشیه راندند. پوتین همچنین توانست بهرغم از بین رفتن «پیمان ورشو» در مقابل «پیمان ناتو» ایستادگی نشان دهد، جزیره کریمه را به کشورش ملحق کند، در گرجستان و سوریه مداخله نظامی کند و اکنون دارد با ترامپ و اروپا بازی میکند. پوتین در رفتار خود از گفتار لنین الهام میگیرد که میگفت: « دیوار را با آهستگی بزن، اگر سخت بود برگرد و اگر نرم بود به شدت ضربه وارد کن».
ـ در ایالات متحده آمریکا، ترامپِ تاجرِ میلیاردر، توانست کارگران سفید پوست و روستانشینان را قانع کند که وی نماینده آنهاست و با اعلام شعار « آمریکا اول» یک جنگ تجارتی را رهبری کرد که گرچه به ضرر کارگران و دهقانان تمام شد، اما به خاطر سیاست عوامگرایانهاش، نفوذ مردمیاش را هنوز از دست نداده است.
ـ در اوکراین، مردم از رئیس جمهور میلیاردر، پیترو پوروشنکو، و فساد و احزاب خسته شدند و بجای او کمدین معروف، وُلودیمیر زِلِنسکی را ـ که قبلا نقش رئیس جمهور را به صورت کمدی در تلویزیون بازی کرده بود ـ به ریاستجمهوری برگزیدند. چنین به نظر میرسد که پشت سر زیلنسکی، میلیاردر ایگورکولومسکی، قرار دارد، همچنانکه در گذشته پشت سر بوروشنکو قرار گرفت و قبل از بروز اختلاف از وی حمایت کرد.
ـ در ایتالیا، ملت از احزاب راست و چپ و میانه و از فساد میلیاردرها به ستوه آمد و آرای خود را به یک دلقک راست افراطیِ عوامگرا به نام ماتئو سالوینی داد؛ کسی که «جنبش پنج ستاره» را تأسیس کرده است.
ـ در مجارستان، قدرت در اختیار نخستوزیر ویکتور اُربان و حزب وی «ویدیس» قرار دارد که مهاجرستیز و مخالف سیاستهای اتحادیه اروپا است.
ـ در لهستان نیز وضعیت به همینگونه است.
البته این یک امر عادی نبود که جبهه میهنی راستگرای افراطی به رهبری مارین لوپن، در انتخابات پارلمان اروپا در فرانسه، در صدر قرار گیرد و حزب رئیس جمهور، امانوئل مکرون، دوم شود. همچنین عادی نبود که در بریتانیا، مادر دموکراسیها، حزب تازه تأسیس «برگزیت» بر احزاب تاریخیِ همچون حزب کارگر و حزب محافظهکار با یک جهش پیشی گیرد. در آلمان هم، حزب «سیوسیالدموکرات» به عقبگرد خود ادامه میدهد و حزب «دموکرات مسیحی» (حزب انگیلا مریکل) به پایینترین درجه از محبوبیت خود رسیده است، در حالیکه حزب «سبزها» و حزب شبهنازی «جایگزینی برای آلمان» در حال صعودند.
در برزیل نیز که تودهها از فساد رؤسای راست و چپ خسته شده بودند، به یک عوامگرا به نام ژائیر بولسونارو، رأی دادند؛ کسی که با اعتراف به اشتباهات مکررش در هفتههای اول زمامداری، گفت: « من رئیس متولد نشدهام، سرباز متولد شدهام» .
پارلمان اروپا
درست است که راست افراطی پیشتاز در انتخابات پارلمان اروپا، به اکثریت قاطعی که بتواند در سرنوشت ۷۵۱ کرسی این پارلمان و یا در سمت و سو دهیِ مؤسسات اتحادیه اروپا تأثیر جدی بگذارد، دست نیافته است. علاوه بر آن، جریانهای راست در میان خود از وحدت و یکپارچگی لازم برخوردار نیستند و درباره تعدادی از مسائل از جمله رهبری جریان عوامگرا، که آیا بر عهده سالوینی باشد یا مارین لوپن، اختلاف دارند، اما با این وجود نباید خطر بازگشت به سیاستهای هویتمحور و قومگرا را نادیده بگیریم. چنانچه روزنامه «نیویورکتایمز» در مقالهای این پرسش صریح را به میان کشید که: «اگر آلمان به گذشته خویش باز گردد اروپا چطور خواهد شد؟»
از آن مهمتر، نباید برای مسائل پیچیده این دوران نظیر منازعات بینالمللی بر سر رهبری جهان، درگیریهای منطقهای بر سر نفوذ و سردرگمی در مورد مسائلی همچون مهاجرت، تغییرات اقلیمی، تروریسم و عقبگرد از مسیر جهانی شدن، در جستوجوی پاسخهای عوامگرایانه و ساده باشیم.